کتاب خسرو و شیرین اثر نظامی گنجه ای
خلاصه کتاب خسرو و شیرین
داستان از آنجا شروع میشود که خسروپرویز، پادشاه بزرگ ساسانی زاده میشود و از همان کودکی تحت آموزش و تربیت درباری قرار میگیرد. روزی خسرو با همراهان خود به شکار میرود. آنها شب را در خانهی دهقانی در همان حوالی سر میکنند و به شادی و چنگ و نوا مشغول میشوند. صبح روز بعد، یکی از اسبهای آنها به زمین دهقان میرود و از محصولش میخورد. یکی از غلامان هم هوس غوره میکند. بهاین ترتیب محصول کشاورز را تباه میکنند. هنگامی که خبر به گوش پدر خسرو، هرمز چهارم میرسد، بسیار خشمگین میشود. او دستور میدهد که اسب را بکشند، غلام و خانه را به دهقان ببخشند و چنگ را هم بشکنند. اما از گناه خسرو میگذرد و او را میبخشد. همان شب خسرو خواب پدربزرگش، خسرو انوشیروان را میبیند. انوشیروان به خسرو مژده میدهد که بهجای چهار خسرانی که دیده، چهار پاداش بزرگ دریافت خواهد کرد: شیرین دلبر، اسب زیبایش شبدیز، تخت شاهی و موسیقیدانی بزرگ و پرآوازه. و این پیشگویی آغاز ماجراهایی شگرف و پرفراز و نشیب است.